سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :7
کل بازدید :138899
تعداد کل یاداشته ها : 134
103/9/3
3:24 ص
موسیقی

دوباره فرصتی دست داد تا بنویسم . نمی دونم یعنی تو این مدت فرصتی نداشتم ؟
معتقدم همیشه برای هر کاری فرصت هست . و حرفهایی از این دست بهانه هست . بهانه ای
برای شروع کردن . اما یه چیزی که هست اینه که تو این مدت هر چند که فرصت داشتم اما
ذهنم یاری نمی داد . وقتی روی یه کاری تمرکز می کنم نمی تونم کار دیگه ای بکنم .
تو این سه ماه گذشته خیلی فشرده درس خوندم و حالا که یک هفته از کنکور می گذره
دوباره ذهنم آزاد و رها هست . و البته وقتم . هر چند که همیشه کارهای زیادی هست
برای انجام دادن . کارهایی که انجامشون رو به بعد از کنکور موکول کرده بودم .

از کنکور بگم . سخت بود . خیلی سخت تر از اونی که فکر می کردم . فکر نکنم قبول
بشم . سوال و کلید آزمون رو از سایت سنجش دانلود کردم . عمومی ها رو بد نزدم .
مخصوصا زبان . اما تخصصی ها نه . تنها عنوانی رو که خوب جواب دادم ، خلاقیت تصویری
بود . نمی دونم ، زیاد به قبول شدن امید ندارم . به هر حال اینم تجربه ای بود .

دیگه تو این مدت چی شد ...؟ آهان ، محسن رفت سربازی . متاسفانه اون طوری که
خودش می خواست نشد . خیلی تلاش کرد که بیافته شیراز . اما الان هم به نظر من بد
نشد . فعلا دوره آموزشی رو افتاده اراک . از نظر آب و هوا فکر کنم بهتر از شیراز باشه
. حداقل اینقدر گرم نیست . خوبیش اینه که محسن چون چند سال بخاطر دانشگاه شهرهای
مختلف بوده به دور بودن از خونواده عادت داره . با این که منم زیاد معتقد نیستم که
سربازی باید اینجوری اجباری باشه ولی خوب اینم یه تجربه هست . مطمئنا بعدا برای
آدم می شه یه خاطره .

شاید اگه همیشه اینجوری فکر کنیم ، کمتر اذیت بشیم . یعنی فکر کنیم همه چیز چه
خوب چه بد می گذره و می شه یه خاطره و خیلی وقتها فقط کافیه یه مدت از یه موضوع
بگذره تا متوجه بشیم اونقدرها هم اهمیت نداشته .


...