سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا به تو پناه مى‏برم که برونم در دیده‏ها نیکو نماید و درونم در آنچه از تو نهان مى‏دارم به زشتى گراید ، پس خود را نزد مردم بیارایم به ریا و خودنمایى که تو بهتر از من بدان دانایى ، پس ظاهر نکویم را براى مردمان آشکار دارم و بدى کردارم را نزد تو آرم تا خود را به بندگان تو نزدیک گردانم ، و از خوشنودى تو به کنار مانم . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :9
کل بازدید :137018
تعداد کل یاداشته ها : 134
103/2/16
4:47 ع
موسیقی

سوال کلیشه ای علم بهتر است یا ثروت رو همه ما شنیدیم و معمولا هم براش یه جواب کلی داریم . خیلی وقتها هم نمی دونیم واقعا چی بگیم . می خوام اینجا روایتی رو نقل کنم که در اون حضرت علی (ع) خیلی زیبا به این سوال جواب دادن :

 

((چون خوارج شنیدند که پیغمبر (ص) درباره علی (ع) فرموده : "انا مدینه العلم و علی بابها" ، حسد بردند به علی (ع) و از بزرگانشان ده نفر جمع شدند و گفتند ما یک مسئله از علی (ع) سوال می کنیم تا ببینیم چطور جواب میدهد اگر جواب داد هر یک از ما را جواب دیگری ، ما می دانیم که علی (ع) عالم است چنانچه پیغمبر (ص) فرموده .

 

پس آمد یکی از ایشان و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

حضرت فرمود : چون علم میراث انبیاء است – و مال ، میراث قارون و شداد و فرعون و غیر ایشان است ، تصدیق نموده برفت .

 

پس دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون علم نگاهداری می کند تو را – و مال ، تو نگاه داری می کنی او را ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون از برای صاحب مال دشمن بسیار است و از برای صاحب علم دوست بیشمار است ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : اگر از مال صرف کردی کم می شود و هر چه از علم صرف کنی زیاد می شود ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون صاحب مال را بخیل و لئیم گویند و صاحب علم را عظام و کرام شمارند ، تصدیق نمود و رفت .

 

 دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون مال حفظ کرده می شود از دزد بخلاف علم که حفظ کرده نمی شود  از دزد ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون صاحب مال حساب کرده می شود روز قیامت و صاحب علم شفاعت می کند روز قیامت ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : مال وقتی زیاد می ماند مندرس و کهنه می شود بخلاف علم که هر چه بماند کهنه نمی شود ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون مال قساوت قلب می آورد و علم نورانی می کند قلب را ، تصدیق نموده برفت .

 

دیگری آمد و گفت یا علی علم افضل است یا مال ؟

حضرت فرمود علم افضل است از مال .

پرسید به چه دلیل ؟

فرمود : چون صاحب مال ادعای خدائی می کند بسبب مال (چنانچه کردند) و صاحب علم ادعای عبودیت می کند .

 

و فرمود : اگر سوال بکنید مرا از این موضوع هر آینه من جواب می دهم شما را جواب دیگری مادامیکه زنده ام پس همه ایشان آمدند و مسلمان شدند . ))

 

 

 

 

 


85/11/27::: 7:8 ص
نظر()
  
  

خیلی دلم می خواست که یه آهنگ روی وبلاگم بذارم ولی به دو دلیل این کار رو نکردم اول اینکه دوست ندارم سرعت بالا آومدن وبلاگم کم بشه و سه ساعت طول بکشه که بیاد بالا ! بعد هم اینکه آپلود کردن یه آهنگ خیلی طول می کشه .

توی آلبوم فاصله آقای اصفهای یه آهنگ هست که با دکلمه شروع می شه . من شعر اون دکلمه رو خیلی دوست دارم . متاسفانه نمی دونم شاعرش کیه . یکی از آهنگ هایی که دلم می خواست بذارم رو وبلاگم همین دکلمه بود . فعلا تصمیم گرفتم شعر اون دکلمه رو اینجا بنویسم . یه جواریی حسب حال من هم هست . شعر اینه :

 

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند ، نه بایدها

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم

عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا

اما در صفحه های تقویم ، روزی به نام روز مبادا نیست

آن روز هرچه باشد ، روزی شبیه دیروز ، روزی شبیه فردا ، روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می داند ، شاید امروز نیز روز مبادا باشد

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها

هر روز بی تو روز مباداست

آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند

آیینه ها که دعوت دیدارند

دیدارهای کوتاه

از پشت هفت دیوار

دیوارهای صاف

دیوارهای شیشه ای شفاف

دیوارهای تو ، دیوارهای من ، دیوارهای فاصله بسیارند

آه ، دیوارهای تو همه آیینه اند ، آیینه های من همه دیوارند
85/11/23::: 8:21 ص
نظر()
  
  

امروز زودتر از روزهای دیگه رفتیم باشگاه . آخه قرار بود خانم قلندری (مربی و سرپرست باشگاه) یه مجلس عزاداری و زیارت عاشورا برگزار کنه . خدا اجرش بده مجلس خوبی بود و خانم هایی هم که برای روزه خونی و مداحی اومده بودن خیلی قشنگ مداحی می کردن و زیارت عاشورا می خوندن . یه تعداد از خانم های باشگاه هم نذوراتشون رو آورده بودن ، که ان شاءالله نذرشون قبول باشه .

خدا کنه این طور مراسم ها فقط این نباشه که یک ساعت گریه و زاری کنیم و به یاد امام حسین و کربلا باشیم و یک ساعت بعد همه چیز یادمون بره . به نظر من اون چیزی که بیشتر از عزاداری مهمه ، شناخت خود امام حسین و یارانش و هدف قیامشون هست . فکر نمی کنم فایده ای داشته باشه که از این طرف برای امام حسین گریه کنیم و از اون طرف دوباره کارهای بدمون رو ادامه بدیم . هدف قیام امام در کل حفظ اسلام و اصول اون بوده .

مثلا به نظر من کسی که نماز نمی خونه عزداریش برای امام حسین بی معنی هست . چون یکی از مهمترین چیزهایی که امام روش تاکید داشتن همین نماز بوده . اهمیت نماز اونقدر بوده که تو اون وضع دشوار هم نماز رو ترک نگفتن . بنابراین نخوندن نماز یعنی نادیده گرفتن بخشی از اهدافی که امام بخاطرش به شهادت رسیدن . منطقی نیست که آدم یه نفر رو دوست داشته باشه و براش گریه زاری کنه ، ولی عقاید و اهدافش رو قبول نداشته باشه . اگه قبول داشته باشه و عمل نکنه که دیگه خیلی بدتره .

خلاصه خدا کنه همون قدر که به ظواهر اهمیت می دیم به فکر باطن و عمل هم باشیم .


85/11/9::: 8:54 ص
نظر()
  
  

یکی دو سالی هست که دارم کارهایی رو انجام می دم که مدتها بود برای انجامشون دنبال فرصت می گشتم . اولیش همون یاد گرفتن خیاطی بود . بعد رفتن به کلاس نقاشی . دو تا کار دیگه ای که باید انجام میدادم ، عضویت تو یه کتابخونه و رفتن به باشگاه ورزشی بود که این دو تا رو هم انجام دادم . به خاطر همین هم الان وقتم خیلی پر هست . یه روز تو هفته که می رم کلاس نقاشی . روزهای فرد هم میرم باشگاه و دو هفته ای یک روز هم می رم کتابخونه . دوست و همراهم برای رفتن به باشگاه و کتابخونه ، رویا (دخترخاله) هست . با اینکه بعضی وقتها از این همه رفتن و اومدن خسته  می شم اما بازم خیلی بهتر از اینه که تو خونه باشم.

واقعا ورزش خیلی رو آدم تاثیر می ذاره . باعث می شه اعتماد به نفس آدم بالا بره . کتابخوندن هم که دیگه لازم نیست در مورد فوایدش حرف بزنم .

 

**********************************

بعضی وقتها احساس می کنم خیلی عقبم . از کی ؟ نمی دونم . شاید از خودم . از خود ایده آلم . هنوز چند تا کار اساسی مونده که انجام بدم تا تقریبا شبیه به خود ایده آلم بشم . امیدوارم فرصت بشه انجامشون بدم .

 

 


85/11/6::: 8:6 ص
نظر()
  
  

یاد مرگ اکثر ما آدمها رو ناراحت می کنه یا بهتر بگم می ترسونه . ترس از مرگ هم یه ترس طبیعیه . یه علتش ناشناخته بودن مرگ هست و انسان هم ذاتا از چیزهای ناشناخته وحشت داره . اما یاد مرگ می تونه امیدبخش و دلگرم کننده هم باشه . من که خودم بعضی وقتها به یاد مرگ که می افتم امیدوارم می شم . به نظر من اینکه مرگی و دنیای دیگه ای وجود داره خودش جای شکر داره . واقعا یه لحظه تصور کنیم دنیای دیگه ای وجود نداشت ... چه وحشتناک . آدم حقوق ضایع شده خودش رو کجا می خواست بدست بیاره ؟ البته این حرفهایی که می زنم به این معنی نیست که از مرگ نمی ترسم . منم از مرگ می ترسم . چون نمی شناسمش . چون خیلی کارها باید می کردم و نکردم و خیلی کارها نباید می کردم و کردم . و حتی به این معنی نیست که من آدم ناامیدی هستم و می خوام همه حقوقم رو تو اون دنیا بگیرم و از صبح تا شب هزار بار از خدام می خوام که جونم و بگیره و از این دنیا خلاصم کنه!! نه ، من یاد مرگ رو دوست دارم برای اینکه یادم میندازه هیچ چیز ارزش ناراحت شدن نداره . چون یادم می اندازه هیچ چیز این دنیا ابدی نیست . یادم می اندازه مرگ منو جایی می بره که همه چیز سر جای خودش هست . 


  
  

الان داره برف میاد

این سومین برفی هست که امسال تو شیراز می باره

 

 


  
  

هفته خوبی بود . یعنی این دو هفته خیلی خوب بود . بیشتر خوب بودنش هم به خاطر برفی بود که توی این هفته و هفته پیش بارید . هر چند که برفی روی زمین ننشست که ما بخوایم برف بازی کنیم . حداقل تو خونه ما که برفی ننشست . اون مقداری هم که نشست خیلی زود آب شد . البته اول زمستون هست . امیدوارم این دو برفی که یکشنبه این هفته و هفته پیش بارید ، آخرین برفهای امسال نباشه و ما بتونیم یه کم برف بازی کنیم . من خیلی برف دوست دارم اما متاسفانه شیراز زیاد برف نمی باره . تازه چند سالی هست که بارون هم زیاد نمی باره . آخرین باری که یه برف حسابی بارید ، اگه اشتباه نکنم برمی گرده به سه چهار سال پیش . یادمه من اون موقع سوم هنرستان بودم امتحان ترم داشتیم و به خاطر برف امتحانمون به یه روز دیگه موکول شد . عجب روزهایی بود .

هفته پیش دیگه چه خبر بود ... ؟ آهان ! جمعه شب گذشته ، شب یلدا بود . ما هم همگی رفتیم خونه بابابزرگ . تولد پگاه هم بود و یه جشن کوچیک هم گرفتیم . البته تولد پگاه توی مرداد ماه هست ولی چون امسال توی مرداد خاله برای پگاه تولد نگرفته بود شب یلدا جشن گرفت . اینطور که خاله گفته تصمیم داره تا سن هجده سالگی برای پگاه جشن تولد بگیره (الان پگاه ده ساله هست ) . مامان و بقیه خاله رو نصیحت می کنن که لازم نیست هر سال اینقدر خرج کنی ولی گوش خاله به این نصیحت ها بدهکار نیست . به نظر من در برابر اینجور آدم ها که به حرف کسی گوش نمی کنن فقط باید دعا کرد . به جای اینکه هر سال بگیم چرا می خوای جشن بگیری ؟ براش دعا کنیم تا هر سال این توانایی رو داشته باشه که تولد پگاه رو جشن بگیره . بده هر سال یه جشن داشته باشیم ؟ برای تازه شدن دیدارها هم خوبه . مخصوصا این روزها که خیلی رفت و آمدها کم شده ، این جور آدم ها رو که باعث تجدید دیدارها می شن باید طلا گرفت . بهتره به جنبه مثبتش توجه کنیم تا جنبه منفیش .  

اون شب پگاه کلی هم برامون هنرنمایی کرد . آخه میره کلاس گیتار . چند تا از آهنگ هایی رو یاد گرفته بود برامون زد . به نظر من پیشرفتش خوب بوده . فکر نکنم کارهایی که خاله و عمو محمد برای پگاه می کنن ، وزیر وزرا هم برای بچشون بکنن . خدا کنه همیشه توانایی داشته باشن تا کارهایی رو که دوست دارن برای پگاه انجام بدن . پگاه یا هر کدوم از بچه های فامیل که هنری یاد بگیرن و یا موفقیتی کسب کنن باعث افتخار ما هم هست . ان شاء الله که همشون موفق باشن .


85/10/8::: 6:49 ص
نظر()
  
  

زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت

زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری ، هر که آمد کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت

قاصدک ، این کولی خانه به دوش روزگار کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت


  
  

به نظر من آدمها سه دسته هستن . یه دسته اونهایی که دوست دارن با همه ارتباط برقرار کنن . یه دسته اونهایی که دوست ندارن با کسی رابطه داشته باشن . یه دسته هم اونهایی که دوست دارن با افراد خاصی ارتباط داشته باشن .

من تا حدود زیادی جزو دسته سوم هستم . یعنی هر شخصی رو مناسب دوستی نمی دونم . امروز با یکی حرف می زدم که خلاف نظر من رو داشت . می گفت من برام مهم نیست طرف چه جور آدمی هست و چه ضعف های اخلاقی داره . همین که با من خوب باشه کافیه . به من مربوط نیست که فلان کار بد رو می کنه .

اما من نمی تونم اینطوری باشم . یعنی کافیه که بفهمم فلان کار رو انجام می ده که از نظر من درست نیست دیگه نمی تونم باهاش یه رابطه دوستانه داشته باشم . البته همه آدمها خوبیها و بدیهایی دارن . ولی از بعضی رفتارها نمی شه گذشت . مثلا اگه یه نفر معتاد باشه همین کافیه که من نخوام باهاش دوست باشم . دیگه برام مهم نیست طرف قبلا خوب بوده یا الان هم آدم خوبی هست . اینطوری بگم نمی تونم با یه آدم معتاد صحبت کنم و در طول صحبتم مدام به اینکه اون معتاد هست فکر نکنم . ساده تر بگم نمی تونم به چشم یه آدم عادی بهش نگاه کنم . شاید طرز فکرم درست نباشه ولی همیشه بر هیمن عقیده بودم . ترجیح می دم دوستای کمی داشته باشم یا اصلا دوستی نداشته باشم تا اینکه یه دوست بد داشته باشم . به نظرم اون چیزی که توی دوستی مهم هست کیفیت هست نه کمیت . توی دینمون هم بر همین نکته تاکید شده .


85/9/27::: 7:31 ص
نظر()
  
  

مردد بودم که این مطلب رو بنویسم اما گفتم یه بار هم محافظه کاری رو کنار بذارم و حرفم رو بزنم . می خواستم در مورد انتخابات بنویسم . البته بیشتر در مورد این تبلیغات عجیبی که در مورد این انتخابات می شه . من نمی دونم این همه تبلیغ برای چیه ؟ اگه این جور که می گن مطمئن هستن مردم پرشور تر از همیشه تو انتخابات شرکت می کنن پس این همه تبلیغات برای چیه ؟ یادم نمیاد برای هیچ انتخاباتی این همه تبلیغات شده باشه . راستش من وقتی روی یه موضوعی خیلی تبلیغ بشه ازش زده می شم . حتی بارها شده وقتی توی پیام های بازرگانی یه کالایی زیاد از حد تبلیغ می شه می گم حقش هست هیچ کس این رو نخره تا دفعه دیگه با این همه تبلیغ اعصاب آدم رو خورد نکنن !! آخه خیلی حرص آدم در میاد . تصور کنین بعد از هرگز تلوزیون یه فیلم خوب گذاشته و شما هم با کلی شوق و ذوق نشستین پای فیلم و حسابی رفتین توی حس ، که یه دفعه اون آهنگ مسخره پیام بازرگانی تمام حس شما رو بهم می زنه . بعضی وقتها هم که این تبلیغات اینقدر زیاد می شه که شما به کل شوق و ذوق و حستون رو از دست می دین . شخصا که حتی ده درصد از تبلیغاتی که پخش می شه رو نگاه نمی کنم و فورا کانال رو عوض می کنم .

حالا تبلیغات انتخاباتی هم همین طور شده . آخه شرکت در انتخاباتی که در اثر تبلیغات زیاد باشه چه فایده داره . به نظر من اگه بیست درصد از مردم از روی منطق و عقل و با فکر در انتخابات شرکت کنن خیلی بهتر از اینه که هشتاد درصد مردم از روی تبلیغ زیاد و احساسات توی انتخابات شرکت کنن .

من که توی انتخاباتی که هیچ تاثیری در زندگی من نداره شرکت نمی کنم . خداییش من که تاثیری نمی بینم . هر چی اون قبلی ها کار کردن اینها هم می کنن . الان بیست و یک سال هست ما تو این محله زندگی می کنیم . برای رضای خدا هم که شده اینجا رو هم رفته یک ماه یه آسفالت تمیز و درست حسابی نداشته . آخه آدم دردش رو به کی بگه . اینکه ما بخوایم این کوچه آسفالت باشه توقع زیادیه ؟ خود ما چندین بار نامه نوشتیم و از تمام اهالی امضا گرفتیم و به شهرداری دادیم . اما چه فایده . هر چی من یادم میاد می خوان تو شیراز راه آهن بسازن هنوز که هنوزه یکی از بزرگترین و مهمترین شهرهای ایران قطار نداره . فکر نکنم اصلا به عمر ماها قد بده . خیلی زور داره . توی قرنی که در جهان قطار برقی با اون سرعت می سازن ما هنوز در حسرت یه قطار هستیم .

بهتره حرفم رو تموم کنم تا بیشتر از این اعصابم خودم رو خورد نکردم .  


  
  
<   <<   11   12   13   14      >