سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه هفته پیش سه روز از سخت ترین روزای زندگیم بود . البته شاید بعدا این گفته ام رو پس بگیرم . ولی هیچ وقت اینقدر یه نفس یه کاری رو انجام نداده بودم . توی این سه روز امتحان عملی خیاطی داشتیم . سختیش از این جهت بود که باید یه کاری رو تو یه مدت محدود تموم می کردیم . سه روز پشت سر هم از صبح ساعت 8 تا 1 ظهر . اونم تو چه شرایطی . گرما ، فضای کم و... . به قول شیوا خیاطی با اعمال شاقه !!! حالا اگه از اول می دونستیم سه روز وقت داریم اوضاع فرق می کرد . چه لباسی هم که از کار دراومد !!!!!!!!! شاید این کار برای ما از این جهت سخت بود که هیچ وقت کار خیاطی رو به این جدی و یه پشت انجام نداده بودیم . خود من هر وقت حوصله ام می شد خیاطی می کردم . اجباری پشت سرم نبود که بخوام تو یه مدت محدودی یه لباسی رو تموم کنم . به هر حال کلاس خیاطی و امتحانش هم تموم شد . امتحان تئوریش رو قبول شدم ولی مطمئن نیستم عملیش رو قبول بشم . اولین باری بود که توی یه امتحان عملی وقت کم میاوردم . البته یه چیزی بهم امیدواری می ده اونم اینکه اکثر بچه ها مثل من بودن . یعنی کار اکثرمون تو یه سطح بود . فقط من یه بدشانسی آوردم اونم اینکه توی روز دوم چرخ خیاطیم خراب شد و مجبور شدم از چرخ این و اون استفاده کنم . بعضی از قسمت های لباس رو هم بخاطر همین موضوع نرسیم زیر چرخ بزارم و فقط کوک زدم . البته قسمت های اصلی نبود .
من همیشه این طور مواقع که توی یه امتحان شرکت می کنم می گم خدا کنه هر کس که حقش هست قبول بشه .