سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :7
کل بازدید :136854
تعداد کل یاداشته ها : 134
103/2/1
4:55 ع
موسیقی

جمعه دو هفته پیش به یه جشن نامزدی رفتیم که خیلی جالب بود . جشن نامزدی دختر یکی از همسایه ها . تو این دوره و زمونه ای که می گن سن ازدوج بالا رفته و کلا ازدواج خیلی مشکل شده ، یه همچین وصلتی خیلی جالب هست . آخه داماد تقریبا هجده ساله بود و عروس هم تقریبا پانزده ساله . مثل سن عروس و دامادهای دوره مامان و بابای من . حالا این به کنار . آقای داماد نه سربازی رفته بود و نه شغل درست و حسابی داشت . مثل خیلی از مردهای دور و برش توی میدون تره بار کار می کرد . وقتی عروس و داماد رو دیدم خیلی برام جالب بود . آخه هر دوشون خیلی بچه بودن . داماد حتی کوچکتر از احسان ما به نظر میومد . البته این مدل عروسی برای ما عجیب هست وگرنه این قوم و طایفه ای که من دیدم همشون همین جور بودن . یعنی همه زن هایی که من توی اون مجلس دیدم سن و سال کمی داشتن . اگه مامانم به من نمی گفت باورم نمی شد که خیلی از اونها یکی یا دو تا بچه دارن . شاید بزرگترین عروسشون هم سن و سال من بود . مامانم می گفت اینها همشون همین طور هستن . دخترشون رو زود شوهر می دن و برای پسرشون هم زود زن می گیرن .

واقعا که آدم باورش نمی شه که تو این دوره یه همچین خونواده هایی با این چنین فرهنگ هایی وجود داشته باشن . آخه موضوع فقط زود ازدواج کردن نیست . سختی هایی هست که اون عروس و داماد باید تحمل کنن . تا چند سال که باید تو خونه مادرشوهر زندگی کنن . کلا عروس ها باید زیر سلطه خونواده شوهرشون باشن و با یه نون بخور و نمیر زندگی کنن و از صبح تا شب تو خونه حمالی کنن . تازه خیلی باید شانس بیارن که طرفشون معتاد و ولگرد نباشه و اهل کار و زندگی باشه . که در غیر این صورت سختی هاشون چند برابره . نمونش رو زیاد می شد تو اون عروسی دید .


85/7/13::: 9:23 ص
نظر()
...