سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون سختى به نهایت رسد ، گشایش در رسد ، و چون حلقه‏هاى بلا سخت به هم آید ، آسایش در آید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :2
کل بازدید :136657
تعداد کل یاداشته ها : 134
103/1/9
1:6 ع
موسیقی

مرغی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت . عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد . در تمام زندگیش ، او همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند . برای پیدا کردن کرمها و حشرات ، زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی هم با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می کرد .

سالها گذشت و عقاب پیر شد .

روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید . او با شکوه تمام ، با یک حرکت ناچیز بالهای طلاییش ، بر خلاف جریان شدید باد پرواز کرد.

عقاب پیر نگاهش کرد و پرسید : "این کیست؟"

همسایه اش پاسخ داد :"این عقاب است – سلطان پرندگان . او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم . "

 

عقاب مثل مرغ زندگی کرد و مثل مرغ مرد . زیرا فکر می کرد مرغ است .

 

منبع : کتاب هفده داستان کوتاه کوتاه (از نویسندگان ناشناس)

 


86/11/5::: 9:19 ع
نظر()
...